آقاي رنجكش عزيز سلامي به بزرگي معرفت و به عمق پينه هاي دستان پدران روستايي و به صداقت و محبت مادران روستاي در آن زمان كه در تنورسر ها نان مي پزند و بوي نان شان تمام روستا را فرا مي گيرد و هر رهگذري كه از آنجا رد مي شود به او نان گرم تعارف مي كردند .
باور كنيد هر چند روز يكبار به اين پست شما مي آيم و زماني تقريبا طولاني به خرمن سر نگاه مي كنم و به ياد پدر خدا بيامرز من و ديگر گذشتگان اشك مي ريزم و حسرت گذشته نچندان دور را مي خورم كه عجب دنيايي را پشت سر گذاشتيم و در اين خرمن سر ها چه قناعت طبع هايي را از مردم نسل قبل ديديم بله نسل قبلي ما قانع بود و راضي به بركتي كه خداوند به آنها داده بود به حيوان چهار پاي خود مي نازيدندو به آن عشق مي ورزيدند و با كوچكترين سر سمي كه چهار پايشان مي كرد از ته دل جان مي گفتند و او را نوازش مي كردند نه به فكر زانتيا و سفر آنتاليا بودند و نه به فكر مال اندوزي ولي نسل ما چه هر چقدر هم خدا بدهيد باز كم داريم و روز بعد بيشتر از پيش دنبال مال اندوزي مي دويم امروز ديگر نه از خرمن سرها خبري هست و نه از كوههاي گندم و جو و برنج همه را يكروزه با ماشين جمع مي كنند و دريغ از يك خدا بركت بده گفتن اگر در دسترس داري عكسي از كشت زمين توسط ورزا و يا خرمن توسط ورزا را در سايت بگذاريد ( ام كه نوكانيم زمان وگرينم لااقل عكسي قديم تماشا كني و خوشي بكمي قي سان دستي ته ميشي ممنون از جوابي كه لمرا نويسي )